همسرالهی

همسرالهی

همسرالهی

همسرالهی

ازدواج در سایت همسریابی می تواند موفق باشد؟؟

 قبلا در این انجمن هم سوالی رو مطرح کردم در زمینه علاقه به همکار و خجالت خود از گفتن.


اما با راهنمایی بسیار عالی دوستان در انجمن خجالتم رو کنار گذاشتم و برای اولین بار حرفم رو به خانوادم زدم.به گونه ای که شخصیتی که ازم میشناختند رو تغییر داد.همین الانش هم خیلی ها درست منو نمیشناسند و چون از زبان و زبان بدنم کسی متوجه منظورم نمیشه.اون موقع که بحث رو مطرح کردم،5 ماه میشد با اون خانم در اون شرکت همکار بودم.ولی الان 3 ماه دیگه بهش اضافه شده.خلاصه،موضوع رو با خانواده در میون گذاشتم.از قضا با گفتن فامیلش و نام پدرش،فامیل دور هم از آب در اومدیم.نسبت فامیلی که با فوت خاله همکار خانم تا حدودی قطع شده بود.اما مشکل تازه شروع شد و بنا به دلایل زیر خانواده مخالفت کردند:- خانواده خانم همکار،شلوغ بودند(بیش از 5 برادر و 2 خواهر)- از خانواده های معمولی بودند که در روستایی در 1 کیلومتری شهرمون زندگی میکردند- به قول پدرم بعضی از برادرا آدم های کله شقی هستند(نه اینکه اوباش باشند)- مادرشون پیر هستند و فاصله سنی دختر و مادر زیاد هست- مادرم از خواهرش، زیاد خوشش نمیاد- چون جمعیتشون زیاد هست،روی تربیت این دختر هم تاثیرگذار بودعرض سلام و خسته نباشید خدمت مدیران سایت مدت چهار یا پنج ماهی هست که با سایت شما آشنا شدم و از مطالبش استفاده می‌کنم. اما مشکل اصلی من که خواهش می‌کنم به من کمک کنید. من دانشجوی ترم آخر کارشناسی یکی از دانشگاههای دولتی هستم. از ترمهای دوم یا سوم بود که عاشق یکی از دخترهای همکلاسی رشته خودم که سال بالایی من بود شدم و همیشه دوست داشتم باهاش ارتباط برقرار کنم ولی این کار رو نکردم چون شرایط ازدواج رو نداشتم شاید هم یه خورده ترسیدملبته ناگفته نماند که این خانمبا یکی دیگر از پسرهای دانشگاه هم ارتباط داشتند و این عامل هم موثر بود تا این که پارسال من و این خانم سر یک کلاس با هم بودیم و این دفعه من خیلی بیشتر از قبل به ایشون علاقه داشتم و خیلی احساس تنهایی میکردم ولی باز بهشون چیزی نگفتم البته ناگفته نماند با ایشون از لحاظ هم کفو بودن دقیقا مثل هم بودیم و ایشون هنوز رابطه قبلی رو داشت ادامه میداد. ایشون اولین کسی بود که بهشون از لحاظ زیبایی علاقه مند بودم چون واقعا ایشون قشنگ بودن. حالا بعد یه سال دوری تازه از طریق شبکه های مجازی فهمیدم که ایشون با همون پسری که در ارتباط بودند ازدواج کردند خیلی ناراحت شدم هیچ وقت فکر نمیکردم بدون این که حتی باهاش صحبت کنم این قدر بهش علاقه مند بشم یا روی من تاثیر گذار باشه خواهش می‌کنم بهم کمک کنین, نگین باید باهاش ارتباط برقرار میکردی که اگه این کار رو میکردم چون رابطش با پسره دیگه خیلی جدی بود و مطمئنا به من جواب منفی میداد و جور دیگه ای ناراحت میشدم خواهش می‌کنم بهم بگید چطور فراموشش کنم همیشه دوست داشتم اگه شرایط مهیا شد پا پیش بذارم برا ازدواج با ایشون که نشد... سوال دیگم اینه که چطور میشه یه رابطه دوستانه رو به سمت ازدواج برد؟ چون این دو نفر حدود3 سال با هم ارتباط داشتند بعد ازدواج کردند . آیا لازمه این همه ارتباط قبل ازدواج داشته باشیم یا نه؟ از یه طرف دیگه شنیدم خیلی از رابطه های دوستی به ازدواج نمیرسند؟ در این مورد ها اگر راهنمایی کنید ممنون میشم ببخشید اگر طولانی شد. صدور مجوز رسانه های برخط حوزه ازدواج و همسریابی منوط به ارائه معرفی نامه از سوی وزارت ورزش و جوانان است که تا کنون هیچ رسانه ی بر خطی موفق به اخذ معرفی نامه از آن وزارتخانه نشده است.

اما در همین رابطه یک مقام مسئول در وزارت ارشاد گفت: ثبت هر سایتی در این پایگاه به منزله تائید کامل تمامی فعالیتهای سایت نیست.

به گفته محمدصادق اکبری معاون وزیر ورزش و جوانان، این وزارتخانه تاکنون هیچ مجوزی را به عنوان مسئول برای سایت های همسر یابی دائم و موقت صادر نکرده است و تبلیغات انجام شده به عنوان فعالیت با مجوز وزارت ورزش و جوانان دروغ است.تحکیم خانواده راه اندازی شده اند امروز به دلیل بی توجهی مسئولان به مراکزی برای دوست یابی و ازدواجهای ناپایدار تبدیل شده‌اند. کی از این سایت ها که چند روزی است با تبلیغات وسیع به دنبال پیدا کردن جوانان و جذب آنها است در پست های الکترونیکی که به صورت وسیع ارسال می کند، مدعی است افرادی که ازدواج آگاهانه و پایدار را در ذهن دارند می توانند با عضویت در این سایت نیمه گمشده خود را پیدا کنند.این سایت که برای یافتن نیمه گمشده تعرفه هایی را در نظر گرفته است، فعالیت خود را به صورت گسترده در سطح کشور آغاز کرده است و به جوانان وعده می دهد که تمام اطلاعات همسر دلخواهشان را می توانند برای اولین بار در این سایت ببینند.

نکته قابل توجه عدم مسئولیت پذیری سایت در خصوص اطلاعات ثبت شده افراد، فریب و سوء استفاده و دریافت وجه برای ایجاد کاربری و صحبت با همسر دلخواه است. البته افراد می توانند برای کسانی که عضو این سایت نیستند، پیامکی با سامانه سایت همسریابی ارسال کنند.دفتر برنامه ریزی ازدواج و تعالی خانواده وزارت ورزش و جوانان نیز در رابطه با فعالیت سایت های همسر گزینی می گوید: افرادی که می خواهند در این حوزه فعالیت کنند، ابتدا باید برای دریافت مجوز به دفاتر سازمان نظام روانشناسی و مشاوره مراجعه کرده و پس از گرفتن مجوز از این سازمان به وزارت ورزش و جوانان مراجعه کنند. قرار است این مراکز زیر نظر مراکز مشاوره کشور فعالیت کنند.نخستین خبر این هفته مربوط به دستگیری مجرم اینترنتی است که در سایت های همسریابی زنان را شناسائی می کرد

ایشون از روز اول خیلی صمیمی برخورد میکردن یعنی با همه کارمندانشون همینطوری بودن... بعد از3 روز پیام هایی میدادن که برای من عجیب بود یه آقای متاهل که دخترش دبیرستانیه و خیلی دیوانه وار عاشق همسرشه چرا به یه کارمندچند روزه پیام احساسی میده .. ایشون بچه های شرکت رو به اسم کوچک صدا میزنن تو جمع خودمون البته .. خب منم فکر کردم شاید اینم یکی از رفتارهای خاص خودشونه و دلیل دیگه ای نداره ...

تا اینکه روزهای چهارم و پنجم شدیدا برخوردشون و انتظاراتشون از من فراتر از رابطه همکاری بود ... یه جورایی عشقولانه بود!!!


لازمه بدونید من اصلا آرایش نمیکنم و با آقایون خیلی سرد برخورد میکنم اهل عشوه گری هم نیستم .....

ولی این آقا هم متاهل بود هم تقریبا 20 سال ازم بزرگتر بود یکم راحت تر باهاشون حرف میزدم و همین باعث ایجاد علاقه در ایشون شده بود ....

روز پنجم همه کارمندای بخش ما توی شرکت قبل از ساعت تعطیلی مرسوم شرکت از شرکت رفته بودن من مونده بودم و آقای مدیر صدام کردن و یه راست رفتن سر اصل مطلب که من اینهمه به تو ابراز علاقه میکنم چرا حتی یه بار هم جواب محبتمو نمیدی و... تمام فکرم شده تو ... ..


کلی کل کل کردیم و من تقاضای انصراف دادم ایشونم عصبانی شد درجا حقوق 5 روزمو حساب کردو لحظه خروجم از دفترش پشیمون شده بود دستمو گرفت و التماس که نرو من بدون تو نمیتونم حتی دیدنت آرومم میکنه و... حالا من دختری ام که نمیتونم تو چشم نامحرم خیره نگاه کنم و حرف بزنم فوق العاده احساسی ام ولی کنترلش میکنم و اصولا آقایونی که بامن برخورد دارن میگن تو سنگ دل ترینی!! دیگه تصور کنید اون لحظه چه حالی داشتم

اومدم خونه.. شب اون روز خانمشون اس دادن که برگرد سر کارت من از همه چی خبر دارم شوهرم منظور بدی نداشته و الان داغونه و خودشو سرزنش میکنه که چرا یه لحظه بی اختیار دستتو گرفته و دلش پاکه و حالا که کار به اینجا رسیده و اینقد داغون شده من مخالفتی ندارم که با پیشنهاد ازدواج موقتش موافقت کنی تازه خوشحالم میشم دختری به خوبی و مهربونی تو توی شرکت هواشو داشته باشه مادر من شدیدا مخالفن قبلا مادرم به این شدت مخالفت نمیکردند

الان که موضوع جدی شده به حالتی رسیدن که خواب و خوراک ندارن مدام بغض میکنند و میگن من به هیچی کار ندارم

مثل یه مهمون میام و میرم به من میگن :تو عجله کردی تو خوشگلی گر شما قبل از ازدواج دوست دختر نداشتید و پاک موندید لیاقت شما و شان شما هست که با دختری ازدواج کنید که مثل خودتون پاک بوده نه کسی که چند تا یا یه دوست پسر داشته حالا بیاد با شما ازدواج کنه.مطمین باشید مورد های بهتر به پستتون میخورههشت سال تفاوت سنی داریم تحصیلات هر دوتامون کارشناسیه کار من تدریسه و ایشونم در رشته خودشون کار نمی کنندکار آزاد دارناما واسطه مون که بهشون اطمینان داریم میگن وضعیت مالی شون خوبه خب یکی از ملاک های من همین بود که همسر آینده ام حداقل خونه داشته باشن تحقیقم کردیم کسی بد نگفت از لحاظ فرهنگی سطح خانواده ما بالاتر از اوناس به طوری که میگفتن ایشون تنها فرد تحصیل کرده فامیلشوننوهضم ان موضوع برای من که در یک رشته هنری درس خوندم خیلی سخته با توجه به اینکه ایشون به واسطه کار و خانواده شون که بالاخره مدام با اونها سر و کار دارن اصلن به روز نیستن و این همیشه برای من مهم بوده که همسرم 

در تکنولوژی های روز مره مهارت داشته باشن و بسیار با ادب و شخصیت باشنتمام مدت کار من توی اون شرکت5 روز بود ... کارم محیطش همکاران و درآمدش مطابق میلم بود.. با اینکه ایشون پیشنهاد خارج از شرع به من ندادن و از من انتظار روابط فلان هم نداشتن گفتن فقط حلال و عاطفی همسرمو توشرکت ساپورت کن چون فشار کارش زیاده منم اونجا نیستم که هواشو داشته باشم و ...خلاصه از کار اومدم بیرون ولی اون آقا دایم اس میدن و قسمم میدن برگردم سرکارم و دایم ابراز پشیمانی میکنن ... میدونم خیلی توی فشارن ولی خب منم برای زندگی خودم برنامه ای دارم و ...

چطوری جوابشون رو بدم که خیلی ضربه نخورن و برای زندگی من هم اتفاق بدی نیفته ... من بهشون گفتم با ازدواج موقت مخالفم به نامحرم هم که نمیشه ابراز علاقه کرد پس دلیل نداره وقتی میدونم چه انتظاری از من دارید دوباره برگردم سرکارمایشون میگرن دارن قلب و معده شون هم ناراحته ... باز امروز اس دادن که تو رو خدا برگرد دارم نابود میشم قلبم فلان و .....الان من باید چکار کنم بگم برمیگردم به شرط اینکه فقط برخورد کاری داشته باشید یا نه جوابشونو ندم؟؟؟میترسم خدای ناکرده براشون اتفاقی بیفته و اونوقت خودمو تا آخر عمر سرزنش کنم ...ممنون میشم راهنماییم کنید قینا در مشاوره و اعلام نظر دادن مفید و کارا، نباید سرزش و توهین باشه، لذا حتی اگر با توجه به تجربیات خود اعلام نظر میکنید سعی نمایید بیان مطلبتون سرزنش نباشه تا شخص مورد نظر این محیط را محل کسب معلومات بدونه نه سرخورده بشود ضمن تشکر از سوال کنند محترم در خصوص به مشورت گذاشتن مطلب خود و استقاده تجربیاتشان برای دیگران ،مهم اون راهی هست که امروز و در حال حاضربه نتیجه مطلوب آن رسیده اید لذا منبعد هم با کسب معلومات بیشتر سعی نمایید خط قرمزی را برای ورود به حریم احساسات خود تعیین کنید و غیر از مردانمحارم خود (خصوصا برادر و پدر که منبع مهر و محبت ذاتی خداوند نزدشان هست ) نزدیک سودجویان و بازیکنان احساس، نشویید و یقین بدونید سخت گیری پدرمرهم شیرین و التهام بخش و آرامبخش تر از داروی زهراگین غریبان به ظاهر نرم خو استانشاءالله موفقید بعد از3 روز پیام هایی میدادن که برای من عجیب بود یه آقای متاهل که دخترش دبیرستانیه و خیلی دیوانه وار عاشق همسرشه  جوابش معلومه تقریبا  با خودت بازی بکن تا میاد تو ذهنت فکرتو منحرف کن بریز بیرون نگو نمیشه که منم این کارو کردم اساسا زمانی شما به یه نفر دلبسته میشی و نمیتونی فراموش کنی که مدام تو ذهنت خیال پردازی میکنی وقتی جلوی این خیال پردازی رو بگیری خیلی زود فراموش میشه با خودت یه قرار بذار تا اومد تو ذهنت منحرف ککن فکرتو یه جور داری بازی میدی خودتو ولی جواب میده زودم جواب میده شاید چند ماه کافی باشه بریزیش بیرون. قسمت دوم هم نمیشه کلی گفت ولی در بیشتر موارد فکر میکنم حفظ گردن یکسری حریمها باعث میشه علاقه طرفین از بین نره وقتی طرف با یکی دوسته و رابطه  جنسی برقرار میکنه احتمالش خیلیه که باهم ازدواج نکنن چون جذابیتی دیگه ندارن البته سه سال به نظرم زیاد باشه معمولا رابطه دختر و پسر اگه همه چی خوب پیش بره و کات نشه فقط 4 سال اولش خیلی جذابه بعدش افول پیدا میکنه. احتمالا این خانوم و اقا هم 1 سال دیگه مشکلات زندگیشون خودشو نشون بده کسی هم چیزی به شما نگفت ؟ همه رفتن و شما بی خیال ، تنهایی نشستی توی شرکت ؟اصولا آقایونی که بامن برخورد دارن میگن تو سنگ دل ترینی!!در این مورد اصلا نظر نمیدم .دلیل اینکه به من چنین پیشنهادی دادن گفتند یکی از خانمای متاهل همکار دایم به جناب مدیر ابراز علاقه میکنن و مدیر هم برای اینکه زندگی خودش و اون خانم از هم نپاشه دنبال یه کیس برای حمایت عاطفی تو محل کار بودن چه توجیح مسخره ای و شما اینو باور کردی ؟=من کلا به کله این شرکت مشکوکم . هم این آقا . هم خانمی که نقش خانمش رو بازی می کنه . هم کارمندا .به نظر من یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست . یه جوری مثه یه باند می مونن .بهتره زودتر خودتو از این موضوع بکشی کنار . بوی خوبی از این قضیه نمیاد . حس می کنم می خوان بندازنت توی تله . خدا به دادت برسه . دیگه این قضیه رو دنبال نکن . خطت رو عوض کن . و اگه باز هم مزاحمت یا تماس از طرف اونا شد با پدرت موضوع رو مطرح کن و ازش کمک بخواه .شما دیگه دارید خیلی بزرگش میکنید...تمام بچه های شرکت از جیک و پوک زندگی اون آقا باخبرن روز اول آمار زندگیشو خودش بهم داد ... گفتم که تو اون شرکت لعنتی همه با هم عین یه خانواده میمونن .. یکی از آقایون بدون اطلاع مدیر نیومده بود سرکارش گوشیش هم خاموش بود ... مدیر اینقد نگران شده بود که دنبال آدرس خونه شون میگشت بره ببینه براش اتفاقی نیفتاده باشه... یکی از خانمای شرکت متاهل هست و دوست خودمه 

اون روز هم برای بچه های بخش ما مشکلاتی پیش اومد هرکدام به یه دلیلی مرخصی گرفتن جمعا 3 نفر بودن نه یه لشگر 

باند بهر حال من دیگه نمیرم سرکار ...پس زن و شوهر جز مورد آخر،بقیه موارد فکر نکنم زیاد مهم بوده باشند هر چند مورد آخر به بقیه ربط داره.خلاصه مخالفت جدی خودشون رو اعلام کردند.از طرفی مادر من،تو زمینه انتخاب عروس بسیار حساسیت به خرج میده.به گونه ای که برای برادرم 7 دختر بهش معرفی کردند رفته خونشون و هیچکدوم رو نپسندیده(یکی زشته،یکی خونواده درستی نداره،یکی چشماش یه طوریه،یکی خونشون اون طوریه و ...)این خانم هم که ماه شب 14 نیست و مطمئنم با دیدنش از زیبا نبودنش میگه.چرا چشاش کوچیکه.چرا قدش زیاد بلند نیست.چرا یه خورده بور میزنه و از این حرفا.

اما من زیبایی رو حدی قابل قبول میدونم.چون دوست دارم کسی که در کنارمه خودش عامل آرامش و خوشبختی باشه و بالعکس من هم باید برای اون اینطور باشم.به هر حال من هم چون احترام پدر و مادر برام مهم بود اصرار نکردم،چون اصرار دعوا بوجود میاره و چون نمیخواستم اگر اصرار کردم فردا با کوچک ترین اتفاق مقصر خودم باشم و سرزنشش رو بشنوم.کافیه تصور کنید چه اوضاعی پیش خواهد امد.اما ترجیح دادم به کارم ادامه بدم بلکه اگر شرایط داشت اون موقع اصرار کنم.در 40 درصد عقیده هامون با هم مشترک نیستیم. خانمشون خیلی راحت این موضوع رو به من میگفت...حتی فرزندانشون هم رو دیدم... دلیل اینکه به من چنین پیشنهادی دادن گفتند یکی از خانمای متاهل همکار دایم به جناب مدیر ابراز علاقه میکنن و مدیر هم برای اینکه زندگی خودش و اون خانم از هم نپاشه دنبال یه کیس برای حمایت عاطفی تو محل کار بودن که من بخت برگشته از راه رسیدم و به قول خودشون فرشته نجاتشون شدم!!!!عجب چه خانوم ریلکسی داشته. بنابراین اقایون از این به بعد باید دنبال اسپانسر عاطفی تو محیط کار هم باشن.. به هرحال شما کار خودت رو بکن به حرف اون و زنش هم توجه نکن دلش ساپورت عاطفی میخواد بره یه زن مطلقه بگیره نه شمارو دوستان تغریبا هر چی لازم بود بگن رو گفتن من هم درتایید صحبت بقیه فقط بگم که کاملا مشخصه اون پیام رو خود اون آقا دادن ، خدایی عجب آدم ... و فیلمی هستن این آقا!!!همون یه بارهم که توشرکت تنها بودین و دستت رو گرفته خدا بهتون رحم کرده که سالم موندین، البته ببخشید که رک گفتم، هرچه زودتر خط گوشی تون رو عوض کنید وحتی یه لحظه هم دیگه به این آقا فکرنکنید تا وقتی هم که خط تون روعوض کنید به هیچکدوم از پیامها یا تماسهاش جواب ندین واصلا پیامهاش رونخوندین تا تحت تاثیر حرف های صدمن یه غاز ایشون هم قرارنگیرینامیدوارم بزودی یه ازدواج موفق داشته باشید پیروز وسربلند باشید ما هم سر کار به اسم کوچیک و حتی مخفف همو همکارا صدا میکنند..ولی اسم کوچیک منو نمیگن ..فقط اگه خیلی ضروری بشه فامیلی!بدون پیشوند خانم! چون خودم اجازه نمیدم اسم کوچیکمو بگن.. بعدم من نیستم با یه اسم مخفف شده دربارم حرف میزنند..این فرهنگ ادمای اون محیط و نشون میده..جو غالب رو!!! دلیل نمیشه حتما بقیه ام زخم خورده باشند.به سوال کننده:مطمئنی اون شخصی که خودشو پشت تلفن خانوم ایشون معرفی کرده واقعا ومشونده؟؟؟؟؟!!!! آخه کدوم خانومی میگه با شوهرم ازدواج کن و توشرکت ساپورهش کن؟؟؟؟؟ حتی همسر حضرت ابراهیم وقتی بخاطر بچه دار نشدن خودش واسه نسل پیامبرا از بی نره وقتی هاجر رو به شوهرش معرفی کرد بعد مدتی بازم نتونست ازدواج ابراهیم رو با هاجر تحمل کنه. حالا چطور این خانوم...باید بیشتر دقت کنید!حالا چند تا نصیحت خواهرانه به شما بکنم این ترفندهارو دیگه ما تو کتاب ها روزنامه و جاهای دیگه کهنه کردیم دختر خوب الان فکر نکن این اقا یه هفته ای عاشق شما شده و میاد زنش رو طلاق میده و تمام این شرکت و دم و دستگاه میشه برای تو امثال شما قبلا تو این شرکتها زیاد بودن بهترین کار اینه که دیگه جواب همچین ادمی رو ندین اینطور ادمهای خودخواه فکر میکنن چون پول دارن قدرت دارن و انگشت روی هر کی بذارن نه نمیشنون مشکل معده و روده ایشون هم به شما ربط نداره بهشون بگو غذای نفاخ کمتر بخورن و کمتر سرو گوششون بجنبه اینطور شرکتها ممکنه در کنار کارشون کار جانبیشون صادرات دختر به خارج از کشور باشه شاید میخواد شمارو بی ابرو کنه که بعدا هر چی مهمون خارجی دارن بفرسته پیش شما مطمئن باش اینطور ادمها یا هدفشون اینه که به واسطه پولشون به اون چیزی که میخوان برسن و بعد اینکه رسیدن مثل یه دستمال پرت کنن دختره رو بیرون چهار تا حرف هم به دختره بگن که لایق دختر و همسر خودشونه. یا اینم هدفشون پول در اوردن از قبال دخترها هست همین که به دخترها یاد بدن که برو با فلان مدیر عامل شرکت رقیب باش و مخ طرف رو بزن کلا تو همه حالتها فقط میخوان از شما استفاده ابزاری کنن اونوقت هیچ وقت تو اون شرکت ابرو ندارین چون گاهی ابدارچی هم فکر میکنه یه سهمی داره از این خانم ها.به هر حال من فکر میکنم شما بسیار دختر خامی هستین و برای اینطور جاها ساخته نشدین خیلی دخترهای بی کس و کار هستن که از خداشونه که اینجاها کار کنن امیدوارم خیلی زود به خودتون بیاین و گوشیتون رو خاموش کنین واگه لازم شد موضوع رو به پلیس خبر بدین.به نظر من علت صدا زدن اسم کوچک کارمندای شرکت هم به این خاطر بوده که با همه روابط عاطفی برقرار کرده . بقیه هم زخم خورده بودن نخواستن چیزی بهتون بگن که شما هم به زودی به جمعشون بپیوندین. سیمکارتتونو که عوض کردین دوباره با بچه های شرکت هم به هیچوجه ارتباط برقرار نکنین.خیلی مواظبه آبروت باش شاید الان به نظرت عادی بیاد یا به نظرت یه مزاحمت برسه ولی وقتی با همسره آیندت آشنا شدی وقتی برا تحقیق خواستن برن همه جا یا وقتی که سوال پیچت کرد درباره گذشتت میفهمی با همه احتیاطی که به نظره خودت داشتی چقد بی احتیاط عمل کردی بعده که دلت میخواد سره همه آدمایی که بهت بی حرمتی کردن داد بزنی خیلی مواظب باش آبروی یه دختر گرانبها ترین چیزیه که داره و هیچوقت هیچیه هیچی جاشو نمیگیره نه زیبایی نه پول نه مدرک جای آبرو و وجه یه دخترو نمیگیره هر چند که خودت واقعا پاک باشی اینو یادت باشه برا همسره آیندت مهمه پشته سرت حرفی نباشه اصلا انقد سرسری به این قضایا نگاه نکن شایدکه ایشون از نظر مهارت ها که بماند از نظر ادب هم اونجور که من میخوام نیستن چهره شونم که میگم مامانم دلمو سرد کردن و احساساس میکنم به دلم نمیشینه از طرفی از آبروی خودم وخانواده ام می ترسم برای به هم زدن این ماجرا حالا که همه اقوام فهمیدن و اینکه خب عذاب وجدان میگیرم وقتی میبینم واسطه مون معتمد محل انداینقدر دارن تلاش میکنند اصلن تعریف های ایشون بود که پدر و مادرم راضی شدن دوباره بیانتکلیفم با خودم روشن نیست نمی دونم چه کنم ، کمکم کنید الان که شناسنامه ام دستشونه به خاطر رفتار های مادرم پدرم هم شک کردنو من هم موندم حیرون و پر از تردید هیچوقت نمیتونم فکرشو بکنم زهر رابطه ای چه ازدواج چه دوستی نمیشه یهویی و بدون فکر شروعش کرد وقتی بدونه هیچ هدفی وارده رابطه ای بشی یا بخاطره تحت تاثیر بودن وارده رابطه بشی نمیتونی انتظار داشته باشی نتیجه خوبی ازش بگیری و همینطور وقتی میخوای یه رابطه حالا چه ازدواج و چه دوستی و آشناییو شروع کنی اول سعی کن قبلش خودتو بشناسی و ببینی دلیلت برا شروع چیه مثلا دلایلت تمایلاته خودته یا اینکه بهت خوش بگذره یا نیازات فقط رفع بشه ببین چقد توجه داری به اون شخصه مقابلت چقد برات مهمه آسیب نبینه چقد احساسات و افکاره دختری که میخوای برات مهمه اینکه بلاتکلیف بودن اذیتش میکنه یا حسه امنیته بیشتری ازت بخواد میتونی تامین کنی براش یا نه چون دردسر داره یه جوری با احساساتشو درگیر کردن معطلش میکنی چقد میتونی از خودگذشتگی کنی یا اصلا لازمه دوست بشی چرا از طریقه خونواده اقدام نکنی چون دوستی آسون تره میخوای دوست بشی کلا برا شروعه یه رابطه خیلی باید با افکارت کلنجار بری ولی وقتی واقعا فهمیدی چی میخوای اقدام میکنی به بهترین روشی که مطمئنی جواب میگیری وقتی بتونی مطمئن وارده یه رابطه بشی و بدونی از طرفه مقابلت چی میخوای شروع میکنی به شناختنش برا یه شناخته خوب 4 مثلا من از کارش تعریف میکردم فکر میکرد،دارم مسخرش میکنم یا اگر از کارش با جدیت صحبت میکردم منو بی سلیقه می پنداشت

- یا اینکه شخصیت من با فیلم های حرفه ای جور بود،اما اون سبک فیلم های طنز رو دوست داشت- من همیشه طرفدار اون در مسائل شرکت بودم اما اون میگفت شما بین همکارا فرق میگذاری و باهام دشمنی(البته با لبی از خنده نا جدیت)

- یا اینکه اون خانم،خانم پر انرژی هست و کلا روحیه اتاق کاری ما خودش بود(البته یک کم پر حرف) و همیشه خنده رو(حتی با اتفاقات کوچک).اما این روحیه و انرژی رو تو کار تیمی به کار نمی بست و اعتقادی به پیشرفت کار شرکت نداشت(چون کار تیمی براش مهم نبود)، اما من همه اینها مهم بود، یعنی انرژی مثبت باید اثرات مثبت داشته باشد. شاید من تو این زمینه اشتباه کردم.کلا هم و غم من تو محیط کار خودش بود اما اون باز من رو از خودش نمیدونستبا این همه باز مهرش از دلش بیرون نیومد و نمیاد.با این حال تصمیم گرفتم کار رو ترک کنم بلکه فراموش کنم برای دل کندن یا بهتر بگم برای دل کندن باید فراموش کنم.حدود 2 هفته این موضوع رو تو شرکت در میون گذاشتم که تا آخر اردیبهشت هستم.از همون موقع این همکار خانم گیر داده و مدام میپرسه دلیل رفتنتون چیست؟یعنی هر روز این سوال تکرار رو میکرد.تا اینکه تصمیم گرفتم یا به خودش بگم واقعیت رو یا به یکی از همکارهای خانم که متاهل بودند. سال اونجا کار کنی چی میشه؟؟؟؟؟ همین چیزارو میبینم ترجیح میدم با اینکه احساسی هستم زنم منطقی و مردونه برخورد کنه اما احساسی نباشه تهش بشه این. "نه" گفتن اینقد سخته واست؟ فکر یه مرد غریبه هستی فکر شوهر ایندت نیستی که با هزار امید میاد جلو؟ نمیگم این اقا از روی شهوتش اومده شاید برای بچه های بخش سایت همسریابی ما مشکلاتی سایت همسریابی پیش اومد هرکدام به یه دلیلی مرخصی گرفتن جمعا 3 نفر بودن نه یه لشگر ...باند چیه؟؟؟؟!!!!!بهر حال سایت همسریابی من دیگه در سایت همسریابی نمیرم سرکار ...پس زن و شوهر دستشون تو یه کاسه هست و جفتشون کلاه بردار هستن. به قول مشاور که گفتن این اقا یه القابی داره که اینجا قابل بیان نیست خانومشون هم دارای یه پسوند و پیشوندهایی هستن که نمیشه گفت.من اگه بودم حتما موضوع رو به دادگاه سایت همسریابی میکشوندم سایت همسریابی معلوم نیست چند تا دختر طفل معصوم دیگه تو دام این کلاه بردارها اسیر شدن و به خاطر ابروشون نمیان شکایت کنن.روی نظر خانم هانا خیلی دقت کن.میدوارم ادرس خونه رو نداشته باشه  واقعا دل رئوفی داشته ولی این هیچ ربطی به تو نداره تو مسئول زندگی خودت هستی و تنها در حد "معقول " وظیفه داری به فکر زندگی  دیگران باشی نه بیشتر.منم چند سال پیش عاشق شدم اصلا هم نمیشد فهمید منطقی هست یا نه حتی اگه یکی از بیرون قضاوت میکرد چون الان که کاملا تو فکرش نیستم دارم به قضیه نگاه میکنم میبینم عاشق شدنم غیر منطقی نبود ولی چقد خوب شد بهش نگفتم چون شخصیتمون اصلا بهم نمیخورد درحالیکه اون زمان فک میکردم جز این دختری نیست حالا من دارم از بیرون به قضیه شما نگاه میکنم خیلی تصمیم نادرستیه .کلا رابطرو تموم کن بعد یکی دوسال میفهمیمنطقی تصمیم گرفتیامیدوارم درست تصمیم بگیری من اگه جای تو بودم واقعا میدونستم باهاش چطوری رفتار کنم! چنان لگدی می زدم تو همون قلبش که نفهمه از کجا خورده!!! طعا رضایت خانواده در مسئله ازدواج یکی از اون مواردی هست که حتما باید حاصل بشه وگرنه صلاح نیست ازدواج در صورت مخالفت والدین صورت بگیره چرا که اونها پشتوانه های زندگی هستند و انسان بدون پشتوانه نمیتونه زندگیش رو ادامه بده یا لااقل بسیار سخت هستش.البته این حرف بنده به این قصد نیست که شما حالا که مادرتون راضی نیست جواب رد بدید بلکه به این منظور هست که شما باید تلاش کنید و با راهکارهای مناسب نظر ایشون رو جلب کنید. اشکال ایشون اگر صرفا به خاطر قیافه داماد باشه میشه با وساطتت بزرگترهایی که حرفشون برای مادرتون قابل قبول هستش حلش کرد. اما نکته مهم درباره معیارهایی است که خود شما دارید و در واقع با ضمیمه کردن آن معیارها با نظر مادرتون به تردید افتادید. درباره معیارهای شما باید بگویم که عمده مسائلی که شما بر روی آن دست گذاشته اید مثل تحصیلات و به روز بودن و توانایی استفاده از ارتباطات نوین چیزهایی نیستند که به عنوان معیارهای اصلی در ازدواج مطرح باشند و انسان میتونه در صورت وجود معیارهای اصلی همانند تدین، صداقت، اهل تلاش بودن، خانواده دار بودن و وظیفه شناس بودن از اونها چشم پوشی کرد مگر اینکه بگویید آن موارد غیر ضروری منجر به اختلاف فرهنگی میشه( که البته ما چندان قبول نداریم) که در این صورت به دلیل تفاوتهای فاحش فرهنگی این ازدواج قطعا به صلاح نخواهد بود. و یا اینکه بگویید درست است که اینها معیارهای اصلی در ازدواج نیستند ولی به صورت شخصی ولو به غلط شما این موارد برایتان اهمیت دارد و نمیتوانید از آن چشم پوشی کنید که در این صورت نیز تصمیم به عدم ازدواج بهتر از ازدواج با چنین فردی هست.یخیال کار هم بشو برای بار آخر جوابشو بده و.. شمارتو .شکر خدا که در خطر جبران ناپدیری نیفتادید و خدا کمکتان کرده است که راه صحیح را انتخاب کنید.2. از طرف دیگر در فکرِ تحقیق و بررسی در مورد مناسب بهتر و هم کفوی باشید که از راه معرفی و مشورت خانواده باشد.باید بدانید که برای امر مقدس ازدواج، نیازی به ایجاد ارتباط دوستانه نیست؛ بلکه حضور بزرگترها و خانواده بهترین راه برای ایجاد ارتباط برای ازدواج است. اینکه دختری قبل از ازدواج مدتی را دوست شود و بعد اقدام به ازدواج کند، روش معقولانه‌ای نیست.این روش پیامدهای مختلفی دارد؛ چون در دوستی‌ها مشکلات عدیده‌ای به وجود می‌آید. مثل:1. ایجاد سوءظن در زندگی آینده؛ بدین گونه که در زندگی آینده این امکان وجود دارد که طرفین نسبت به هم سوءظن داشته باشند که نکند الان هم مثل سابق، با فرد دیگری دوست هستند و ارتباط دارند.2. اگر قبل از خواستگاری رابطه دوستانه ای باشد؛ ولی خانواده ها در زمان خواستگاری بنابر دلایلی با ازدواج موافقت نکنند، چه اتفاقی می افتد و برای فراموش کردن این عشق رنج زیادی را باید هر یک از طرفین متحمل شوند.3. البته بسیاری از این دوستی‌های قبل از ازدواج به انحرافات اخلاقی کشیده می‌شود و خسارت جبران ناپذیری را؛ خصوصاً دختران متحمل می شوند.ساله و غیرتی : بهتره این اصطلاحات را در مورد جناب مدیر به کار نبرید چون با توجه به حرفاتون نه متشخصه و نه غیرتی و الا دست دختر مردم را نمی گرفت و یه شخص با شخصیت به کسی که جای دخترشه پیشنهاد رابطه نمی دهد بهتر بود جور دیگه می گفتید که من الفاظش را برای رعایت عفت کلام مطرح نمی کنم.3-چند ساعت بعد از مصاحبه بمن پیام دادن که میتونید کارتون رو از فردا شروع کنید! ایشان بچه ها را به اسم کوچک صدا می کنه! خیلی شوخی می کنه: همه اینها نشانگر هوسرانی است4- لازمه بدونید من اصلا آرایش نمیکنم و با آقایون خیلی سرد برخورد میکنم اهل عشوه گری هم نیستم : اگر چراغ سبز نمی دید جرات این حرفها را نداشت! یکی از چراغ سبزها همون تنها موندن در شرکت بوده5- شب اون روز خانمشون اس دادن که برگرد سر کارت من از همه چی خبر دارم شوهرم منظور بدی نداشته : من از اینکه شما در 24 سالگی چنین پیامی را باور کردید تعجب می کنم چون اگر این حرفو به بچه های مهد کودک هم بگی باور نمی کند و من در طول مشاوره نشنیدم خانمی پیام بده به یه دختر بیست سال کوچکتر از شوهرش و بگه شوهرمو ساپورت کن! در مورد وضعیت کنونی خانواده خود، لازم است که اعتماد به نفس خود را حفظ کنید و هیچ‌گاه ارزش انسانی و خانوادگی خود را به مسائل مادی گره نزنید. لذا به یاد داشته باشید که هرچند از جهت مالی خانواده شما در رتبه پایین‌تری نسبت به خانواده دوستان و اطرافیانتان قرار دارید، ولی از جهت هویت انسانی و خانوادگی، چیز از آن‌ها کمتر ندارید. به قول سعدی شیرازی:خود را با افرادی مقایسه کنید که از لحاظ مادی یا هم سطح شما و یا پائین‌تر از شما هستند. همچنانکه امام بنگر که فروتر از تو است...، چرا که این امر تو را به روزی مقدر از جانب خداوند قانع‌تر می‌سازد.آدمی شریف است به جان آدمیتبخشید پر جمعیت بودن چه عیبی داره که رو این خانم اثر هم گذاشته باشه؟؟؟؟؟؟؟ چه ربطی داره این موضوعات بهم ؟؟ ادم یه جایی تو زندگی باید نشون بده دیگه مستقل شده قرار نیست نگاه شما و والدینتون یکی باشه اینطور که من متوجه شدم مادرتون سختگیرن و دلایلشونم منطقی نیستمستقل بودن لزوما به معنای بی احترامی کردن نیست شما در عین حفظ احترام اونها به نظر من باید بهشون بگید که نگاهتون متفاوته با اونا و بر خواسته تون اصرار کنید اگر واقعا به انتخابتون ایمان داریدخدایا کمک کن خانواده های همه جوونای ایرانی کمک کننده در امر ازدواج باشن نه سدآمیننه همین لباس زیباست نشان به احتمال قوی خود مدیر چنین پیامهایی را از زبان خانمش به شما میده و یا اینکه اون خانم هم زن واقعی نیست بلکه فریب خورده ای مثل شماست که به زعم خودش همسر مدیره!نتیجه: اولا شما باید رفتار خود را نسبت به برخورد با مردان اصلاح کنید تا بعضی از مردها مریض طمع نکنند ثانیا ارتباط خود را هر چه سریعتر با این شخص قطع کنید و الا معلوم نیست نتیجه کارتون در دنیا و آخرت به کجا بیانجامد. ثانیا: در انتخاب کار دقت کن و دنبال کاری باش که عزت نفست حفظ بشود و به خاطر توانایی تون استخدامت کنند نه به خاطر جسمت !من پسر 20 ساله از یک خانواده ضعیف مالی هستم که پدرم با یک شغل کارگری، زندگی بخور و نمیر ولی حلالی را برایمان رقم زده است. البته من از این شرایط خیلی ناراضی نیستم، امّا از این بسیار ناراحت می‌شوم که دیگران به ویژه دوستانم به دلیل شرایط ضعیف مالی خانواده‌ام، مرا اصلا تحویلم نمی‌گیرند یا اینکه با نگاه‌های تحقیرآمیزشان مرا رنج می‌دهند. برای همین تصمیم گرفته‌ام که ارتباطم را با دوستانم قطع کنم. آیا کار درستی می‌کنم؟ از طرفی وضعیت مالی خانواده‌ام، مرا بسیار رنج می‌دهد و با خودم می‌گویم نکند که من هم در آینده مانند پدرم از نظر مالی ضعیف شوم؟ لطفا مرا راهنمایی کنید ابتدا از اینکه شما و خانواده گرامیتان در تامین نیازهای مالی و ... با مشکل مواجه هستید، متاسفیم، ولی باید توجه داشت که اینگونه نیست که این وضعیت در آینده شما هم تداوم و همیشگی داشته باشد. اگر با دقت بیشتری به اطراف خود بنگرید، افراد زیادی خدایی بشین باخودت روراست باش ببین تحت تاثیر حرفهای مادرت قرار گرفتی و دچار تردید شدی؟ یااینکه واقعا دت به این نتیجه رسیدی که به دردهم نمیخورین؟اگه مورداول باشه، سعی کن بامادرت صحبت کنی و به ایشون بگید مادرجان من میخوام بااین آقا زندگی کنم و خودم چهره شون رو پسندیدم و مشکلی باهاش ندارم، ضمنا این آقا خوبی های زیادی دارن که این ضعف شون رو پوشش میده، باکمی ملایمت و صبر وحوصله میتونید مادرتون رو راضی کنید، اگه پدرتون بااین ازدواج موافق هستن میتونید از ایشون هم برای گرفتن رضایت مادرتون استفاده کنین چون قطعا تاثیر حرف ایشون. روی مادرتون، بیشتر از شماستبعید میدونم مورد دوم درست باشه ولی اگه واقعا خودتون به این نتیجه رسیدید که ازدواج تون بااین آقا به صلاح تون نیست و رضایت ندارید، اصلا رودربایستی نداشته باشید وخیلی قاطع جواز منفی بدین و قضیه رو تمومش کنید، چون تواین مرحله همه چط کات بشه، خیلی بهتراز مراحل بعدی هست، فقط قبل از هر تصمیمی، خوب فکرکنید وسعی کنید تصمیم عاقلانه ای بگیرید تا بعداپشیمون نشیددرهرصورت براتون آرزوی موفقیت وخوشبختی میکنم از بودن در کنار آنان خودداری کنید، تا زمینه بوجود آمدن افکار و نگرش‌های آزار دهنده در شما نشود.البته منظور، قهر و جدایی نیست؛ بلکه سعی کنید برای مدتی هم که شده روابط خود را با برخی از دوستانتان نظرم تا فرصت هست و عقد نکردید یکبار دیگه بشین سبک سنگین کن و بدون وسواس و بدون دلسوزی با عقلاگر دیدی واقعا تناسب نیس کاری به اینکه زشته نداشته باش و سریع کنسلش کن چون بحث یه عمره الان بگی زشته اما از فرداش راضی نباشی و عوارضش هویدا بشه بسیار بدتره جوریکه خود آقا میگه چرا قبول کردی میگفتی نه نمیخوام از مشاور هم کمک بگیر حضوریزندگیتو بچسب تا پایه هاشو درست بچینی تعلل نکنن بررسی کن مشورت بگیر از مشاوران و سریع نتیجه بگیراگر که دیدی مناسبه خب شکرخدا

اونوقت حرف کسی نباید بزاری روت تاثیر بزارهاگر هم دیدی خیر مناسب نیس از مادر گرامی بخواه که محترمانه اعلام کنه که الان دخترم زوده تصمیم بگیره و پشیمون شدیم و معیاراشو نمیشناسه هنوزاینجوری بهشون برنمیخوره یا کمتر برمیخوره تا بگی نپسندیدم سالگی کار کردم) بشین درست رو هم محکم بخون. همه دوستات سه سال دیگه غصه تو رو میخورن. الان هرکی میگه من نون کارگری خوردم از خیلی های دیگه نگاه با احترام تری بهش میکنن داداش یه فرمول ساده : تو حوضی که پر قوربافه هست نپر . نیازی نیست با همه رابطه داشته باشی ، با خودت و زندگیت حال کن و لذت ببر ، مطمئناً میتونی چیزایی تو این دنیای بزرگ پیدا کنی که ازش لذت ببری . هیچ کس به خاطر شرایطی که ناخواسته توش به دنیا اومده نباید تحقیر بشه و همچنین خودشم حق نداره ناراحت باشه . شخصیت هیچ کس ربطی به پولی که داره یا ماشینی که میرونه نداره .دوران دانشجویی، برای عده‌‌ی زیادی از جوانان امروزی، دوران مناسبی برای یافتن همسر دلخواه به حساب می‌آید؛ زیرا جوان در محیط دانشگاه با افراد زیادی از جنس مخالف روبه رو است که می‌تواند در یک مدت زمان بسیار مناسب، در کنار تحصیل، بهتر و بیشتر از ویژگی‌های اخلاقی، رفتاری و شخصیتی فرد مورد علاقه خود شناخت پیدا کند.امّا در کنار نقاط مثبت و فواید ازدواج در این دوران، نباید نسبت به پیامدها و عواقب روابط دختر و پسری به بهانه ازدواج در چنین محیطی غفلت کرد. لذا برقراری رابطه و ادامه آن میان دختر و پسر در این دوران، موجب بوجود آمدن روابط عاطفی میان آن دو شده و به هر دو اجازه رسیدن به شناخت درست، دقیق و منطقی را نمی‌دهد و همین عدم شناخت درست و کافی باعث تصمیم گیری اشتباه در انتخاب نیز می‌شود.از طرفی، بسیار اتفاق افتاده که در این محیط، متاسفانه برخی از افراد سودجو به بهانه ازدواج، با فرد مورد نظرشان ارتباط برقرار کرده و بعد از مدتی رابطه عاطفی، از فرد مقابل سوءاستفاده در سایت همسریابی می‌کنند. لذا هیچ گاه اینگونه رابطه‌ها به ازدواج منجر نخواهد شد بلکه با خود افت تما فردای اون روز تصمیم،شخص جدیدی به شرکت وارد شد و اجازه نمیداد مثل گذشته موقعیت صحبت کردن با همکارها رو داشته باشیم(شاید حکمت بود)تا اینکه دیروز ( 30 اردیبهشت) تصمیم گرفتم نرم سر کار.چون خرداد فصل امتحانات ترم آخر من نیز بود.گفتم تمرکز داشته باشم.از همه همکارها حلالیت طلبیدم و خداحافظی کردم.اما اون خانم واقعا احساس کردم ناراحت هست(شاید هم اشتباه کردم) و شاید این انتظار رو داشت باهاش بابت موضوع ازدواج صحبت کنم.کلا احساس  

 میکنم دلش رو شکستم، اما خودم هم دلم شکسته.چون خیلی صبر کردم و این صبر به ناراحتی من برای دل کندن ازش شد.

قرار نیست که هر کی از یکی خوشش اومد حتما باهاش ازدواج کنه.اما قرار نیست هم در اوج علاقه به یک نفر ازش دل بکنه.خودم به خودم میگم حداقل یک بار میبایست باهاش صحبت میکردم ...خودم که اعتقادی به پایان خوش همه اتفاقات ندارم...قراره جهت آموزش مجددا به صورت پاره وقت به شرکت برم.الان شروع کردم به درس خودن ولی تمرکزم همش اونوره و تمرکز مطالعه رو ازم گرفته.موندم چکار کنم؟عاشق نشده بودم که گویا شدم و خودم خبر ندارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.